درنهایت در شامگاه  13 فروردین1394 پس از 9 روز مذاکرات فشرده ی دور نهاییِ وزرای ارشد قدرتهای اروپایی وامریکا ، موسوم به1+5 ،  با تیم ارشد دستگاه دیپلماسی ایران، یک بیانیه پایانی مبنی بر رسیدن به یک توافق در همه زمینه های مورد اختلاف هسته ای در مذاکرات، صادر شد که بجز تعداد کمی از دولتها و نیز اقلیتی مغرض در داخل کشورهای طرف مذاکره ، تمام دنیا وبخصوص دوستان ایران از این بیانیه استقبال کردند و پایداری ایران را ستودند. چرا؟

مگر در این مذاکرات چه چیزی نصیب ایران شد؟ در حالیکه بیانیه، حاکی از آن است که ایران را در همه زمینه های فن آوری هسته ای تا 10 سال کُند و محدود ودر پاره ای ، متوقف میکنند.؟....

در این زمینه و بیانیه، مطالب بسیاری گفته ودر آینده خواهند گفت. ولی آنچه شایسته بیان است ، در چند جمله  برای روشن شدن اذهان و افکار عمومی ذکر میشود:

طرفین مذاکره با ایران چه کسانی هستند؟ 

طرفین مذاکره با ایران اکثر اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل میباشند که درگذشته نه چندان دور در ایران سابقه حضورِ پر از دخالت و چپاول ثروتهای کشور را داشته اند و اکنون با هدفی مشترک روبروی ایران در مذاکرات نشسته بودند و بابهانه جویی سعی در تحمیل شرایط ظالمانه و مخلوع کردن ایران از کلیه حقوق و توانایی هسته ای اش  داشتند بطوریکه ایران از همان ابتدا یا میز مذاکره را ترک کند یا تسلیم شرایط آنها شود که در هر دو صورت ، مذاکرات برای آنها برد-برد ، محسوب میشد و به خواسته های شیطانی خود میرسیدند و ایران بازنده بود.

اما چرا معادله تغییر کرد و به سمت تعادل نسبی پیش رفت؟ و دیگر اینکه اصلا چرا کار ایران به اینجا کشید؟

کمی به عقب برگردیم. در دولت قبلی ، پرونده هسته ای ایران با همه وخامت و پیچیدگی، در آژانش بین المللی انرژی اتمی و در شورای حکام بود.(باز هم همین کشورها خواهان مذاکره مستقیم بودند). اما در پی دیپلماسی ضعیف ، عدم توجه به تذکرات کارشناسی دلسوزان کشور ، عدم هماهنگی بین مسئولان ، فراهم کردن زمینه صدور قطعنامه های پیاپی علیه ایران(در اثر عدم آشنایی به حقوق بین الملل و لجاجت و بی تدبیری و درس نگرفتن از موارد مشابه تاریخی) و به تمسخر گرفتن قطعنامه ها و... باعث شد پرونده ایران را از شورای حکام به شورای امنیت ببرند و با صدور قطعنامه ای ایران را مشمول فصل هفتم منشور ملل متحد در شورای امنیت کنند. گرچه هین قطعنامه هم به تمسخر گرفته شد ، اما نشان دهنده عدم شناخت ماهیت چنین روندی و عواقب آن داشت.

به اختصار اگر کشوری یا دولتی مشمول فصل هفتم منشور ملل متحد در شورای امنیت شود ، برای تن دادن آن کشور به درخواست شورای امنیت، ابتدا به ترتیب با تحریم های اجتماعی ، تسلیحاتی، اقتصادی و مالی،نفتی(یاذخایر دیگر که منبع درآمدباشد)،هوایی،دریایی،ارتباطات و بازرسی کشتی ها و... و در نهایت حمله نظامی، با آن برخورد میکنند(دول پیروز در جنگ جهانی دوم فکر اینجا را  کرده و پایه ریزی حق اعمال قدرت را برای خود محفوظ داشته بودند).

با این پرونده سازی برای ایران در شورای امنیت، راه اعمال زور را برای خود هموار کردند و با شانتاژ در رسانه ها و استفاده از شعار نابودی اسرائیل در داخل کشور از زبان مقامات رسمی ، و ترسیم چهره خوفناک از ایران به عنوان یک تهدید صلح و امنیت در جهان در صورت داشتن تکنولوژی هسته ای ، موفق شدند دیگر کشورها را با خود همراه کنند. بطوریکه برخی کشورهای به ظاهر دوست ایران از افریقایی و آسیایی در ابتدا و حتی چین و روسیه دراین اواخر، به تحریم کنندگان ایران پیوستند و این دو علی رغم همه سودی(باج) که از کنار ایران برده بودند،  نه تنها یک قطعنامه ظالمانه علیه ایران را وتو نکردند، بلکه پاره ای قراردادهای رسمی دفاعی و اقتصادی قدیمی فی مابین که پولش را هم گرفته بودند،لغو کردند. تا با استفاده از شرایط بوجودآمده از تحریم ها بیشترین بهره را ببرند(عاقبت امید بستن به کمک چنین دوستانی!).

کمربند تحریمها به دور ایران در حالی محکمتر میشد که ایران به شرایط نفت در برابر غذا ،رسیده بود. تعداد معدودی کشور نفت ایران را میخریدند و پول آن را یا نمی خواستند و یا نمی توانستند بپردازند و در عوض به ایران گندم ،سویا،برنج و امثالهم میدادند. دراین اوضاع، مذاکرات با نمایندگان اروپایی به بن بست رسیده و مراحل جدید تحریمها در راه بودو مطابق برنامه آنها در فصل هفتم منشور پیش میرفت.

تحریم ها نقاط ضعف بسیاری از ایران را آشکار کرد به شکلی که نشان داد ایران برخلاف شعارهای دولتی، و براثر سوء مدیریت، بشدت به واردات مواد اولیه خارجی برای حتی یک داروی ساده ومتداول وابسته است و بلکه در زمینه های متعددی هم که(مثل گندم) خود کفا بوده است ، عدول کرده و وابسته شده است. ناگفته پیداست ملتی که برای غذایش به واردات از خارج وابسته باشد، تحریم پذیرتر و آسیب پذیرتر است.

شرایط بین المللی به سود ایران نبود و قدرتهای شورای امنیت در حال زمینه چینی برای مراحل پایانی فصل هفتم منشور بودند.جنگ در سوریه را شروع کردند و عزمشان در برخورد باایران و حامیانش را  نشان دادند. گرچه همه از قدرت شیری چون ایران با خبر بودند اما این یک اصل است که در حمله گله کفتارها، یک شیر تنها، خیلی تاب مقاومت ندارد و ایران گرچه حمایت افکار عمومی  در بین ملتهارا داشت ولی در میدان عمل، تنها بود. ایران سه گزینه بیشتر پیش رو نداشت: 1- یا پرچم سفید را بالا ببرد و تسلیم خواست شورای امنیت شود وبا دست خودش تمام تاسیساتش را نابود کند 2- یا بجنگد(به قیمت از بین رفتن تمام زیرساختها و عواقب غیر قابل جبرانش) 3- یا مذاکره کند.  واضح است کدام گزینه در عین عزتمندی ،کمترین هزینه را برای ملت و نظام ایران در پی خواهد داشت.

اکنون جنگ را به عراق کشانده و چند دانشمند هسته ای ایران را هم ترور کرده بودند. اما

باعوض شدن دولت و دستگاه دیپلماسی و با رهنمودهای مقام معظم رهبری (مذاکره و نرمش قهرمانانه) و حمایت گروههای مختلف، یک وحدت کلامی در بین مردم و مسئولان نظام بوجود آمد و راه برای اجرای گزینه سوم ذکر شده (مذاکره) باز شد. انتخاب یک تیم قوی و مدیر ارشدآن جناب ظریف ، وزیر امورخارجه جمهوری اسلامی ایران، که دارای تخصص و وجهه جهانی بود،عزم مثبت ایران برای حضور قوی در مذاکره برابر در سطح وزرای خارجه را نشان میداد وعدم اعتماد به فریب کاری غربی ها و آشنا بودن با فرهنگ و قاعده روابط جهانی، وقدرت کلام در چانه زنی، آقای ظریف را متمایز وامید ایران را در تثبیت حقوق هسته ای اش بالا برد ونظر تمام جهان را به سمت خود جلب کرد.

                                     

غربی ها که پیشنهاد دهنده مذاکره بودند، با عزم ایران برای مذاکره، چاره ای جز مذاکره نداشتند و در ابتدا با همان تصورات واهی(درخواست ازبین بردن تمام تاسیسات هسته ای) پشت میز نشستند.بهانه جویی ها وکارشکنی در مذاکرات ،ازطرف آنها و در عوض صبر وپایداری در مذاکرات از طرف ایران باعث شد میلیمتر به میلیمتر غربی ها را ازمواضعشان پائین بکشد و  در میان آنها اختلاف انداخته و به همان نسبت ایران را از خطرجنگ دور کند وبه احقاق حق خودنزدیکترنماید.مذاکرات فشرده ونفس گیر بود.اما ایران پا پس نکشید.

غربی ها همه چیز را با هم می خواستند.از تحریم های همه جانبه تا نابودی توان هسته ای و انزوای بین المللی و محدود کردن توان دفاعی(بویژه موشکی)و... . ولی در ادامه مجبور به موافقت با یک دوره اعتماد سازی 8ماهه وبرداشتن بخشی از تحریمهای مالی از ایران شدند و این فرصت خوبی برای ایران بود که به جهان نشان دهد همیشه قائل به مذاکره ودرعین حال مدافع حقوق برحق خود است. حالا علی رغم برخی مخالفتها درداخل ، وحدت در سطوح عالی تصمیم گیری کشور وجامعه ، وپشتیبانی ازاصل مذاکره وبخصوص تیم مذاکره کننده ایران ، غربی ها را هم مجاب کرده بود که باید بجز مذاکره تمام گزینه های روی میزشان را کنار بگذارند وجدی تر در مذاکرات حضور یابندو درسطح عالی وزرا شرکت کنند وبه تعبیر کارشناسان حقوقی جهان، این غربی ها بودند که نیاز به مذاکره از کلام رهبرانشان ،به گوش میرسید. 

دردور نهایی مذاکرات، ادبیات آنها از" امتیازگرفتن از ایران" به "امتیاز ندادن به ایران" تغییر یافته و به لجاجت کشیده بود ودر آخر مجاب به مذاکره متعادل با ایران شدند.هرچند ترفندهای متعددی زدند تا ایران رامقصر در شکست احتمالی مذاکرات نشان دهند ولی با درایت آقای ظریف میسر نشد.و....

کوتاه سخن اینکه : گرچه به تعبیری بیانیه لوزان الزام آور نیست و تا توافق نهایی فاصله دارد اما تا همین جا دست آوردهای مهمی برای ایران در پی داشته است: -اهمیت جایگاه ایران در منطقه وجهان را بار دیگر نشان داد و انزوای ایران را منتفی کرد. - دیگر کسی در جهان از توقف برنامه هسته ای ایران نمی تواند سخن بگوید. - قدرت در مذاکره همراه با قدرت بازدارندگی ایران،به جهان آموخت با ایران با هر ادبیاتی نمیشود صحبت کرد و باید جانب احتیاط را پیش گیرند. - پس از این ، ایران الگوی مناسبی برای دیگر کشورها در رسیدن به حقوق حقه خود خواهد بود.  اما مهم ترین دست آورد و نکته تاریخی از بیانیه لوزان این است که: تاکنون هرکشور یا دولتی که مشمول فصل هفتم منشور ملل متحد شده بود، نتوانسته بود از آن بگریزد(مثل جنگ کره- صربستان-افغانستان-عراق- لیبی...) وگرفتار لشکرکشی اعضای شورای امنیت ومتحدانشان شده و تمام زیر ساختهای آنان نابود و سرانشان تحویل یا تحت پیگرد بین المللی قرار گرفته بوداما  با درایت آقای ظریف  و تیم او  و اقدامات عملی ایران در آینده ، پرونده ایران در شورای امنیت، با صدور قطعنامه ای ازفصل هفتم خارج خواهد شد و قطعنامه های قبلی نیز ملغی میشودو گنجاندن این بند در بیانیه لوزان ، یک برد تاریخی برای ایران است. این مذاکرات راه بازگشت به عقب ندارد.ممکن است از طرف غربی ها طولانی تر شود، اما مسیر ترسیم شده در بیانیه را باید بپیمایند. 

حال وظیفه تاریخی ما در این زمان چیست؟ و چرا تاریخی؟

در حاشیه بگویم یک فرزندم دانش آموز مقطع راهنمایی است وپس از پخش مستقیم سخنان آقای ظریف از لوزان، در تلویزیون، مقداری فکر کرد وبعد گفت: طفلک دانش آموزان در سالهای بعد باید این مذاکرات و نتیجه و مفاد اون رو در  کتاب درسی تاریخشون بخونن ودرساشون بیشتر میشه!

یعنی اینکه این دانش آموز هم فهمیده که این مذاکرات ونتایج ان در تاریخ ثبت میشود. پس وظیفه ما ایجاب میکند همانطور که تاثیر وحدت کلام در پشتیبانی از تیم مذاکره کننده مان را دیدیم ، با همان قوت وحفظ وحدت بقیه راه را تا رسیدن به حقوق حقه خود، طی کنیم وتاریخ را آنطور که شایسته ملت عظیم ایران است ،ثبت کنیم.گرچه اجانب در این مدت با دروغ پردازی و ایجاد تفرقه سعی در شکستن این وحدت را دارند، اما با تدبیر و هوشیاری وتحت عنایات حق تعالی ، میتوان از این میدان هم سربلند و پیروز بیرون آمد. انشاءالله.

                             م.ر.ندیم پور