مارکوپولو، جهانگرد معروف،سفرهای بسیاری ازطریق جاده ابریشم به چین داشته و هر

 بار از چند ماه تا چندسال مهمان قوبیلای خان امپراطور چین بوده است. آن طور که در

سفرنامه اش نوشته ،دریکی از سفرهایش که مدتی طولانی مهمان امپراطور چین بوده

اجازه بازدید از بسیاری مکانهای ویژه را هم داشته است. وی درگشت وگذاری درمحوطه

شهرممنوعه جنب قصر امپراطور به کارگاه سفالگری می رسد که بیرون آن چینی ها و

سفال های بسیار زیبا،با رنگها ی درخشان ونقوش زیبا چیده شده بود. با کنجکاوی به

درون کارگاه می رود،اما درکمال تعجب می بیند که، داخل کارگاه تاریک است وچراغی

یا حتی شمعی هم روشن نیست ومردی پشت چرخ سفالگری مشغول کار است.

marco polo با احتیاط به او نزدیک می شود خود را معرفی و از وضع او سوال می کند.

مرد پس از آنکه متوجه می شود که او یک خارجی است، اینگونه سخن می گوید:

من نابینا هستم،واگر می بینی همه جا تاریک است بخاطر آن است که شب وروز برایم

فرقی ندارد.من یک اسیر جنگی اهل جیپانگو (ژاپن ) هستم،که در آخرین جنگ با چین

نابینا شده و جزو معدود افرادی هستم که اسیر نیروهای قوبیلای خان شدم.

قوبیلای خان چندبار به کشور من حمله کرد وهربار با شکست سنگین تری بازگشت.

آنها مرا به چین آوردند وبا شکنجه هم نتوانستند راز شکست ناپذیری مان را که اکنون 

برای تو فاش می کنم،از زبانم بیرون بکشند، ودر نهایت بخاطر هنرم مرا در جوار قصر،

جای دادند تا سفالگری کنم واز معاشرت با دیگران دور باشم.  کشور من در آن طرف

آبها است وبر هر بخش آن یک حاکم محلی حکومت می کند وهر حاکم برای بدست

آوردن قلمرو دیگری،به آن لشکرکشی می کند وهر چند وقت یکبار، جنگهای خونینی

بر سر تصاحب زمینهای حاصلخیزتر وموقعیت برتر تجاری،روی می دهد وافراد زیادی از

دو طرف کشته می شوند واین اختلافات ونزاع داخلی پیوسته ادامه دارد.

ولی وقتی از مرزهای آبی ما خبر می رسد که دشمن خارجی قصد جنگ واشغال

کشورمان را دارد، ما اختلافات را کنار می گذاریم وتحت  فرمان یک "شوگان " بزرگ ،

(ژنرال وحاکم بخش مرکزی) زیر یک پرچم جمع می شویم وبرای شکست نیروهای بیگانه

به مقابله بادشمن می شتابیم وآنقدر می جنگیم ومیکشیم وکشته می شویم تا دشمن

را با تلفات وخسارات بسیار وکشتی های سوخته به زیر آب می فرستیم واجازه اشغال

کشور را به بیگانه نمی دهیم. زیرا می دانیم درصورت اشغال کشور، دیگر زمینی برایمان

نمی ماند که بخاطرش با هم بجنگیم .پس ابتدا دشمن را دفع می کنیم ،سپس به سراغ

تسویه حساب با یکدیگر می رویم. ما با همه اختلافاتی که با یکدیگر داریم، در برابر

بیگانه ودشمن خارجی، یکپارچه و متحد هستیم، واین راز شکست ناپذیری ما

در تمام این جنگ ها بوده است.....

اکنون یک سؤال: گرچه دوران ما چندان شباهتی به آن زمان ندارد، ولی آیا 

نمی توان درشرایط فعلی در مقابل دشمنان با یکدیگر متحد بود واختلاف های

داخلی (فکری،مالی،سیاسی... ) را کنار گذاشته وپشتیبان مدافعانمان در مرزهای

راهبردی سیاسی ومیهنی و حتی مذاکرات هسته ای باشیم ومنافع جامع و اصلی 

وطنمان،بردیگر منافعمان ارجحیت داشته باشد؟ 

م.ر . ندیم پور                                          h38      93-3-9