همین یکی را کم داشتم!

حتما باید الان که چند ساعتی بیشتر تا تحویل سال نو زمان باقی نمانده گردنبندم را گم کنم؟

آن هم آن گردنبندی که تو برایم خریدی؟

غرغر کنان٬

 دولا شده٬

زیر میز را نگاه میکنم؛

 نه٬ اینجا هم نیست!

نباید جای دور از دسترسی باشد٬ 

همین اطراف است٬ 

میدانم.

زیر قفسه کتابهایت را نگاه میکنم ٬

یکی یکی طبقه ها را وارسی میکنم

 دستم به زوربه طبقه اول میرسد

 همانطور که با سرِ انگشتانم سرتاسر طبقه را لمس میکنم دستم به جعبه ای برخورد میکند وهرچه داخل جعبه است پخش زمین میشود.

اه

 انگار کلا امروز شانس یار من نیست 

 سُر میخورم و با تکیه بر دیوار آرام بر زمین مینشینم

دلم میخواهد گریه کنم 

عرق سردی بر پیشانی ام نشسته

لحظه ای چشمانم را میبندم تا بلکه ذره ای از تشویش حالم کم شود

آرام پلک هایم را باز میکنم

نگاهم به وسایل پخش شده ی جعبه می افتد

 جلو تر میروم ٬وسایل هفت سین است.

خودم پارسال با هزار شوق و ذوق با خمیر عروسک سازی درست کرده بودم

قلبم میلرزد

با دستی لرزان

سین اول را بر میدارم چقدر سر رنگش مرا سوژه کرده بودی

همان که نماینده سلامتی است

میگفتی زیادی قرمز است

نمیدانم با این همه رنگ چرا سیبِ آرزوهایم کال از آب درآمد


لبخند تلخی گوشه لبم مینشیند

در سین دوم تو خوشحال تر از همیشه به نظر میرسیدی  همان که میگفتی سرسبزی و سر زندگی است ولی انگار سبزه ی زندگی من دُرست شب بیست و نهم سرمازده اش.

در سین سوم نانی را میبینم که هر روز تازه تازه برایمان میخریدی

سمبل برکت را ٬برکتی که نیامده تبدیل به قحطی شد

سین چهارم و پنجم و ششم را بر میدارم 

و در هر کدام از آنها مرا در آغوش گرفته ای 

مرا میخندانی

و دم گوشم نجوا کنان قربان صدقه ام میروی

همان هایی که با دستانت بر روی سفره چیدی

قطره اشکم را پاک میکنم

سین هفتم را خودم برایت خریدم ساعتی که لحظه های کنار تو بودن را جور دیگری نشان میداد

آیینه و شمع ها را کنار میگذارم


تنگ ماهی خاک خورده را از لابه لای وسیله ها بر میدارم 

دست بر روی آن میکشم و لبخندت را میبینم

باصدای حول حولنا بیرون میروم

اولین سال نبودنت را نو میکنم

گردنبدم زیر مبل برق میزند!


#به_یاد_از_دست_رفتگان_۹۸

#زینب_ندیم پور


۲۹اسفند ماه ۹۸