ازدحام داخل اتوبوس و فشردگی وگرمای هوا و ترافیک کند و کسل کننده ، رمقی باقی نگذاشته بود که کسی بخواهد در جواب غرغر آن مردعصبی میانسال که بسختی از یک دستگیره آویزان بود ،  چیزی بگوید.

همه ، این روزها  با افزایش نرخ دلار و سکه طلا و بهم ریختگی بازار ، ذهنشان آشفته و انباشته از اخبار بد بود. هنوز شوک اختلاسهای پی در پی و حواشی آنها برطرف نشده ،  سقوط ارزش پول ملی و گرانی سرسام آور انواع کالاها ، به مردم فشار مضاعف وارد کرده و نگرانشان کرده بود.

حالا در اتوبوس شلوغ و گرمای هوا غرغر آن مرد درمورد همه چیز ، برای مسافران خیلی تازگی نداشت و از آنچه خودشان هم میدانستند چیز بیشتری ارایه نمیداد. ذهن ها خسته تراز آنی بود که بخواهند در اینجا ادامه حرف مرد را پی بگیرند. خودشان تاقبل از سوارشدن به اتوبوس همینها را با شدت بیشتری در ایستگاه میگفتند. از اختلاس ها و دروغهای مسئولین و گرانی و افزایش نرخ همه ارزهای خارجی دربرابر ریال و  گم شدن آنهمه موبایل و لوازم خارجی از فروشگاهها و اخبار سایتها و بازار خودرو وسکه و شایعات داغتر در شبکه های اجتماعی تا ابراز نارضایتی از عدم امنیت وافزایش دزدی ها و رشوه خواری و رشد قارچ گونه آقازاده ها و فحاشی جناح ها به یکدیگر و بیکاری وعقب افتادن ازدواج جوانان و اعتیاد و تهدیدهای ترامپ وو...... و تا مقایسه احوالات امروز با قبل از انقلاب و در نهایت خدابیامرز گفتن برای آن پدر و پسر ، چیزهایی بود که باهم گفته بودند.

اما حالا آن مرد وقتی غرغرش  را به تحریمها رساند ، ادامه داد: خوب برن مذاکره کنن تا تحریمها جمع بشه. چرا مردم باید تاوان یه دندگی آقایون رو بدن !  آخه این چه وضعشه؟ هنوز تحریما شروع نشده ،  تو مملکت غوغا شده . دلار ۱۲ هزارتومن ؟؟!!  گرونی بیداد میکنه بعد آقایون میگن حبابه! اصلا تو این گرونی چطوری یه عده هزاران عدد سکه میخرن؟ حرف از تحریمای خارجیه اونوقت نخود لوبیا ولبنیات و تولیدات داخلی گرون میشه و وقتی میپرسی چرا؟! ، دوباره میگن بخاطر تحریماست!...... ٬٬

حرفاهای مرد که به اینجا رسید ،  یک پیرمرد که ظاهر تمیز و منظمی داشت و روزنامه میخواند و در ردیفهای وسط روی صندلی نشسته بود ، سرش را بلند کرد و بدون اینکه به آن مرد نگاه کند کمی رو به عقب و باصدای نسبتا بلند و واضح خطاب به او طوری که دیگران هم بشنوند گفت : « چرا نداره. جوابش ساده است. ما درگیر یک جنگ داخلی هستیم.!!! »

جوابش آنقدر غافلگیرانه بود که آن مردهم مثل بقیه سکوت کرد تا ادامه را بشنود: « شما خودتون فکر کنید ، سقوط ارزش پول ملی هم حدی داره. فقط درصورت بروز یه جنگ تمام عیار و اشغال کشور ونابودی زیرساختها ، پول اون کشور بی ارزش میشه. حتی زلزله هم اگه همه جا رو ویران کنه اینطوری نمیشه. خوب که نیگاه کنی ظاهرا وارد جنگ نشدیم و کشور اشغال نشده ولی همه مولفه های یه کشور جنگزده رو داریم !  .... اختلاسهای پی در پی بنیه اقتصادی کشور رو فلج کرده ، تضعیف و مچ گیری قوا از هم دیگه ، دخالت ارگانهای نظامی در همه امور بازرگانی و مدیریتی ، وجود پول و رسانه و املاک فراوان در دست جناح های مختلف و مخالف یکدیگر و استفاده از اونها درتقابل با هم ، حاکم نبودن قانون و وجود افراد و نهادهایی فراتر از قانون ، وتضعیف اعتماد عمومی و از همه بدتر ، روحیه فرصت طلبی و کسب درآمد از تحریهما بین بعضی از مردم و مسئولان و تجار و افراد جناح های خواهان قدرت ، باعث شده تحریمها نیامده کشور رو وارد یک جنگ داخلی کرده و اثرش رو بگذارد و ملت بیچاره تاوانش را  پس بدهد. آره جانم! این یه جنگه . بدون حضور یه سرباز خارجی. یه جنگ توسط عوامل داخلی ،!  یه جنگ داخلی!!»

کم کم زمزمه های مسافران شروع شد و در تایید حرفهای پیرمرد هرکسی چیزی میگفت : 

 « - درست میگه جنگ داخلیه ،....

 - آره اصلا ستون پنجم دشمن که میگن اینجا داره کارشو میکنه....

 - ببین اصلا بدون خائن این تحریما پیش نمیره...

 - جای اون پدر و پسر خالیه. اینقدر تو دنیا دشمن نداشتیم...

- هنوز روس و انگلیس تو این مملکت دارن کارشونو میکنن...

- حکومت دست آ...دا  باشه بهتر از این نمیشه دیگه...

- جنگه دیگه .جنگ با مردم خودمون!...دیگه دشمن میخوایم چیکار...

- خدا باعث و بانیشو ذلیل کنه...

 - آره پدر خدابیامرزم میگفت اون وقتا ...........»

 

و این گفتگوها ادامه دارد.



 م.ر.ندیم پور   ۱۳۹۷/۵/۱۱     h887