یادش بخیر و خدایش رحمت کند ، پیر فرزانه ای بود که همیشه ذکر لبش این ابیات بود و تا بود به آن عمل می کرد:
خواهی که شود دل تو چون آیینه
دَه چیز برون کن ز درون سینه
حرص و حسد و بخل و حرام و غیبت
کبر و غضب و رِیب و ریا و کینه
که البته اصل رباعی از خاقانی است با پس و پیش شدن لغات بیت دوم ، که مهم معنا و مفهوم شعر است: خواهی که شود دل تو چون آیینه
ده چیز برون کن از درون سینه
حرص و دغل و بخل و حرام وغیبت
بغض و حسد و کبر و ریا و کینه
باشد که ما هم بدان عمل کنیم.
سلام...
اینجا در دنیای من ، گرگ ها افسردگی مفرط گرفته اند دیگر گوسفند نمی درند به نی چوپان دل می سپارند وگریه می کنند ...
حسین پناهی
از حضور تان بی نهایت ممنونم در ضمن از اشاره ای که فرمودید سپاسگزارم... [گل]