توانگرزاده ای را دیدم برسر گور پدر نشسته وبا درویش بچه ای مناظره که:
صندوق تربت ما سنگین است وکتیبه ای رنگین دارد و فرشی از مرمر زیبا برآن
وخشت پیروزه درآن به کاربرده، به گور پدرت چه ماند؟ خشتی دو فراهم
آورده ومشتی خاک برآن پاشیده...
درویش بچه این سخن شنید وگفت: تا پدرت زیر این سنگ های گران
جنبیده باشد، پدر من به بهشت رسیده باشد..!

      گلستان سعدی