بقول اکثر فلاسفه که به انسان میگویند: " تو همانی هستی که می اندیشی"  ، پس این استنباط وجود دارد که ابتدا باید اندیشیدنی وجود داشته باشد. اما چگونه بیاندیشیم؟
در واقع عموم مردم اندیشیدن را می آموزند(یا ازطریق والدین و محیط یا ازطریق استاد) اما شرط لازم وکافی اندیشیدن ، درست اندیشیدن است ونتیجه درست اندیشیدن ، درست زندگی کردن . 
بقول شهید مطهری که میگوید: "معلمی را می ستایم که به من اندیشیدن را بیاموزد،نه اندیشه ها را."
ولی خودتان بهتر میدانید که این روزها پارادایم ها را جایگزین اندیشه و ذهن پرسشگر کرده اندو کمتر کسی به آموزش درست اندیشیدن واز همه مهمترغلبه بر ترس از اندیشیدن ، همت میگمارد. گاه سالها طول میکشد وفرد،کودکی و فواید پرسشگری آن دوران را پشت سر می گذارد و درحالیکه انسان بالغی شده است،تازه با سوالاتی در ذهن ،درگیر رویدادها میشود وچون آموزش درستی ندیده،قدرت پرورش سوال وطرح آن را ندارد وآن را بصورت بازتابی بیرونی با گرایشاتی مثبت یا منفی با محیطش بروز میدهد.
همه آنچه برای درست زندگی کردن(هدف نهایی دراین جهان)لازم است،توانایی اندیشیدن صحیح ومقابله با بحرانها وبن بست ها وراهبرد عاقلانه رسیدن به هدف است واینجاست که پایداری در سختیها ودستیابی به شادیها را  می توان در سایه حکومت اندیشه بر اعمال ،معنا کرد. رهاورد اندیشیدن ، آگاهی و استقلال وآزادی است.
حال اگر فرد فرد جامعه صاحب قدرت اندیشه  باشند آنگاه اندیشیدن(مستقل) و نتیجه آن، ملاک کردار آن جامعه و شکل گیری فرهنگ آن جامعه وآن ملت خواهدبود.
پس بیاموزیم خود و به دیگران که میتوان از اندیشه های مفید دیگران بهره برد و به کار بست،
   اما ،   آنچه ما را میسازد و جاودانه میکند درست اندیشیدن ماست.

               م.ر ندیم پور                    h88                                 thought