در شرح حال سقراط حکیم ، به قلم شاگرد برجسته اش ، افلاطون بزرگ ، به حکایتی بر می خوریم از باب تربیت نفس که زیبا و آموزنده و تامل برانگیزاست.

سقراط حکیم در عمل، همه آنچه را که باور داشت و تبلیغ میکرد، ابتدا خود به کار می بست(نگرش به درون خود و کنترل نفس).

                       سقراط  
افلاطون می نویسد:
روزی یکی از آشنایان به سقراط رسید و گفت:  درباره یکی از دوستانتان مطلبی شنیده ام که باید به شما بگویم... که سقراط از او می پرسد: تو میخواهی چیزی را که درباره دوست من شنیده ای به من بگویی وانتظار داری من بدون آنکه مطمئن شوم گوش فرا دهم؟
آن شخص گفت:چگونه و از چه مطمئن شوید؟
سقراط گفت: تو باید از آزمونی که من از تو میگیرم به سه سوال من جواب دهی و اگر سربلند بیرون آمدی، آنچه بگویی خواهم شنید.
سوال اول: آیا اطمینان داری آنچه میخواهی بگویی حقیقت دارد؟!
آن شخص با تامل جواب داد: راستش نمی دانم! من هم آنرا شنیده ام...
سقراط گفت:پس تو نمی دانی آنچه میخواهی بگویی حقیقت دارد یا نه. حال سوال دوم را جواب بده. آیا آنچه میخواهی درباره دوستم بگویی، چیز خوبی است؟!
آن شخص جواب داد: نه ... بلکه بد ...  و سقراط گفت: که اینطور .تو میخواهی چیزی راجع به دوست من بگویی که بد است و مطمئن هم نیستی حقیقت داشته باشد. شاید از این آزمون بتوانی سربلند بیرون شوی چون هنوز یک سوال دیگر که خیلی مهم است،باقی مانده.  بگو بدانم ، آیا آنچه میخواهی بگویی، برای من چیز سودمندی است؟!
آن شخص جواب داد: حقیقتا نه.
سقراط گفت: خوب ، چیزی که میخواهی بگویی ، نه حقیقت است ، نه خوبیِ آن دوست است و سودمند هم نیست، پس اصلا چرا بگویی؟! !....
                                             * * *
در واقع سقراط با این عمل از غیبت و بدگویی جلوگیری  میکند و ناپسند بودنِ نقلِ دیگران  را گوشزد میکند و می آموزد که در مواجهه با این موارد، ابتدا بدانیم آیا این نقل قول و گفتار و قضاوت درباره دیگران، شنیدنش برپایه حقیقت و خوبی و سودمندی است یا خیر.
پی نوشت:
                   " غیبت آخرین تلاشِ شخصِ ناتوان است " 
                                     امیرمومنان علی ع
   م. ر. ندیم پور