گفتاری ازیک روزنامه نگار قدیمی وباسابقه

عادت ایرانی: همچشمی کردن ـ از دودکردن سیگار 

تامدرک گرایی، مجوّزگیری، خرید اتومبیل، مهاجرت و ...

نمی دانم که از چه زمان، این عادت و کشش روانی در ما ایرانیان پدید

 آمده که وقتی ببینیم یک نفر از یک جوی آب می جهد (اصطلاحا؛ می پَرَد)

ما هم همان کار را ـ صرف نظر از سود و زیان آن-، بدون دورنگری و

پیش محاسبه، انجام می دهیم و همچشمی می کنیم که لازم است

 تعدیل و یا تَرک شود. چند مثال:

 تا سال 1349 که آموزش و پرورش ایران منطقه ای نشده بود و صدور

 مجوّز تاسیس دبستان و دبیرستان غیر دولتی در اختیار شورای عالی

آموزش و پرورش بود و وقت زیاد برای رسیدگی نداشت، کسانی درصدد

دادن تقاضا برمی آمدند که همه شرایط مندرج در آیین نامه را داشتند

 و وسائل و سرمایه لازم را به طور کامل آماده کرده بودند. یکی از این

 شرایط داشتن 5 سال سابقه تدریس بود و برای تاسیس دبیرستان

داشتن لیسانس از دانشگاه به علاوه سابقه تدریس. پس از تاسیس

 شوراهای آموزش و پرورش منطقه ای در سال 1349، کار صدور مجوز

تاسیس مدارس غیر دولتی به این شوراها واگذار شده بود و من

(مؤلف این تاریخ آنلاین) دو دوره 4 ساله عضو انتخابی شورای آموزش

و پرورش تهران بودم و در دور اول، سخنگوی این شورا. پس از اولین

خبری که از این شورا در روزنامه ها چاپ شد و نشان می داد که 

دو مجوز تاسیس مدرسه غیر دولتی داده شده بود، سیل تقاضا

به سوی دبیرخانه شورا سرازیر شد. حسین فرهودی رئیس وقت

 شورای شهر تهران که به ریاست شورای آموزش و پرورش پایتخت

 هم انتخاب شده بود و مردی باتجربه و جهاندیده بود، وقتی با آن 

هجوم شگفت انگیز رو به رو شد گفت که این عادت ایرانی است

 که به هر دری که باز شود هجوم ببَرَد. با متقاضیان، مصاحبه و

مشکلات کار به آنان یادآور شود و تاکید شود تا ثابت نکنند که

 وسائل و سرمایه لازم را دارند مجوز داده نخواهد شد. 
    ضمن مصاحبه با این صدها متقاضی! متوجه شدیم که 95 درصد

 از آنان نه سرمایه کافی داشتند، نه ساختمان متناسب و نه معلم

و میز و نیمکت و تنها هوس کرده بودند که یک پروانه خشک و خالی

 که تنها یک سال اعتبار داشت به دست آورند و هجوم آنان برای دادن

درخواست در پی انتشار همان چند سطر خبر در روزنامه بود. طولی

نکشید که پهلوی دوم آموزش و پرورش را در ایران رایگان کرد و همه

مدارس غیر دولتی تبدیل به دولتی شدند و ما از مصاحبه کردن با صدها

 متقاضی در هرماه آسوده شدیم.!
    پس از انقلاب و جمع شدن موقت پلیس از خیابانها، برخی اتومبیلدارها

در سر راه خود، به سوار کردن مسافر دست زدند و طولی نکشید که

همه اتومبیلدارها، حق مسافرکشی را به خود دادند و این وضعیت 35 

سالاست که ادامه دارد و به علت کثرت، مسئله، راه حل هم ندارد. 

    مهاجرت کردن از روستا و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگتر و

مهاجرتکردن از ایران به خارج هم اینک یک عادت دیگر شده و شمار 

مهاجران بهخارج که ارتباط خودرا هم با زادگاه قطع نکرده اند (خودرا

مهاجر قطعی نمیدانند)

در 24 سال گذشته، (طبق گزارش ها) از رقم 5 میلیون (حدود 14 درصد

 کل جمعیت) بیشتر شده است.
    تا زمان مونتاژ اتومبیل مدل فوردِ فی یِستا ساخت کیا ـ کارخانه 

اتومبیل سازیکره جنوبی، ایرانیان با پیکان و همان اتومبیل های مانده از

 پیش از انقلابمی ساختند و با اتوبوس و تاکسی رفت و آمد می کردند

که ناگهان هجوم بهخرید اتومبیل بردند و با این همچشمی کردن، برخی

از خانواده ها (پدر و مادر و فرزندان ـ ساکن در یک خانه) دارای چند

اتومبیل نو شده اند حال آنکه فاصله ایستگاهاتوبوس شهری و مترو تا

منزلشان به دویست متر هم نمی رسد و سریعترهم به مقصد 

می رسند.

    پس از گران شدن بهای نفت خام و افزایش صادرات نفتی ایران از 

سال1352، عادت رفتن به اروپا بویژه آلمان برای خرید اتومبیل دست دوم

و آوردن آن به ایران و کشوررا تبدیل به گورستان اتومبیل کردن عادت

شده بود. در اسفندماه 1374 در شهر فرانکفورت و در یک فروشگاه 

اتومبیل دست دوم با چند معمّم (طلبه علوم دینی) رو به رو شدم که

 برای خرید مرسدس بنزدست دوم به آلمان سفر کرده بودند. با آنان

صحبت شد و مرا تشویق بهخرید اتومبیل کردند و چون راه رسیدن به

ایران را بهتر از من می دانستندبا گروه آنان همراه شدم.

    مدرک گرایی یک عادت دیگر ایرانیان شده است و هرکس بدون 

 آینده نگری و اینکه آیا برای رشته ای که می خواهد تحصیل کند کار وجود

 خواهد داشت و آیا چیزی یاد خواهد گرفت و ... به دانشگاه می رود و 

بر شمار بیکارانمی افزاید. در کشورهای دیگر، کارکردن عار نیست 

ولی در ایران، یک تحصیلکرده می خواهد پشت میز نشین شود. در سفر

تابستان 1392 به تاجیکستان، شنیدم که پاره ای هستند که از ایران

به آن کشور می روند و بعضا با دادن هدایا مدرک تحصیلی می گیرند!.

همین طور دود کردن سیگار، پوشیدن لباس مثلا شلوارهای اصطلاحا

لوله تفنگی، آرایش موی سر،تور خارجی که در کشورهای دیگر ویژه

سالخوردگان بازنشسته است و ....

    در آذرماه 1392 چند آمار درباره نشریات کشور که تقریبا همه آنها از

دولت کمک مالی دریافت می کنند و ناشر و سردبیر حرفه ای ندارند

 انتشاریافت و نشان داد که مثلا در یک شهر متوسط ایران 50 ـ 60 

نشریه منتشرمی شود.

انتشار این همه نشریه در عصر اینترنت و آنلاین ها که بیشتر مردم اخبار

 را  ازاین شبکهِ شبکه ها به دست می آورند؟!. بخشی از 

روزنامه خوان های ایرانبه خارج مهاجرت کرده اند و مخاطب محدود است،

باز به خرج ایرانی نمی رود. برای مثال؛ هیات نظارت بر مطبوعات که پروانه

نشریه تصویب می کند،در جلسه دوازدهم آذرماه 1392 خود بیش از 50

 مجوز تازه صادر کرده بود،برای کدام مخاطبان؟، با کدام کاغذومرکّب چاپ؟.

این است عادت ایرانیکه باید اصلاح و منطقی شود........

-----------------------منبع:سایت دکتر نوشیروان کیهانی زاده 

http://www.iranianshistoryonthisday.com/farsi.asp