آقای مدیر همیشه با لبخند وارد می شد ودوست داشت کارمندانش هم لبخند بزنند.

آقای مدیر عقیده داشت،با شرایطی که برای کارمندانش فراهم کرده،دیگر جای گلایه از

شرایط کار و سختی و کاستی نیست. اصلا کارمند غرغرو قابل تحمل نیست. شنیدن

اخبار بد هم،قابل تحمل نیست. چند اقدام رفاهی و نمایشی هم انجام داده بود و انتظار

داشت بازدهی کار وکارکنان حتما بالا برود!

اما.....   مدتی است که همه چیز برخلاف انتظار پیش می رود.

امروز شرکت در ضعیف ترین زمان خودش است. بهترین دوستش ،سهمش را واگذار

 و او را ترک کرده است. بانک ها هم به او فشار می آورند. رقبا در شرکتش نفوذ

کرده و یکی یکی بهترین کارمندانش را جذب خود کرده اند. اخبار بدی را که تحمل 

شنیدنش را نداشت،امروز اخبار عادی او شده است.

شبها دیر به خواب میرود و افکار پریشان او را رها نمی کنند. دائم به این فکر می کند

که شرکت را با تمام بدهی و کارمندان واموالش رها کند و به منزلش در خارج از کشور

برود. هر چه می خواهد بشود... صبح هم،صبحانه نخورده بیرون می آید تا اخبار داخل

منزل را هم نشنود. هنوز هم با لبخند وارد شرکت می شود،ولی بدون نگاه کردن به

چهره کسی،یک راست به سمت اتاقش می رود. از هر بخش شرکت که رد می شود

ظاهرا همه مشغول کارند،ولی می داند که چنین نیست. در اتاقش را می بندد و به

منشی  می گوید که جلسه دارد،کسی مزاحم نشود.

طی این سالها جلسات زیادی با مدیرانش درباره کار داشته،اما هیچ وقت به نصیحت

بهترین دوستش که، حداقل سالی یک بار جلسه ای درباره مدیریت اجرایی و رابطه

کارمندان و شرایط کار وحقوق وخواسته هایشان برگزارکنند، توجهی نکرده بود، چون

مدیر اجرایی و مالی شرکت از اقوام خودش بودند. اصلا اعتقادی به ایجاد صندوق

انتقادات و پیشنهادات هم نداشت وحتی یکبار هم نشده بود که سرزده به یکی از 

بخش های شرکت ، سری بزند و از زبان کارمندش اوضاع آن بخش را بپرسد، وحالا

گوش ندادن به نصیحت بهترین دوستش،برایش گران تمام شده بود.

دیگر فهمیده است،چون اخبار بد را دوست نداشته است،اطرافیانش،فقط اخبارخوب

رابه گوش او میرسانده اند و واقعیات را پنهان می کرده اند و در سایه پنهان شدن 

حقیقت،تخلفات و سوُِِ استفاده ها هم پنهان شده است. گاهی رسیدگی به موقع

به یک گزارش یا خبر بد،می تواند جلوی بحران را بگیرد.

به یاد دارد که یکبار مسئول انبار،مستقیما فکسی را به او ارسال کرده ودرباره 

نابسامانی اوضاع آن هشدار داده بود واو به جای بررسی وتحقیق، وی را توبیخ کرده

بود. اکنون وقایع این سالها را مرتب مرور می کند و کاری از او ساخته نیست.حتی

برادرش که یکی از مدیران میانی وزارت..... است هم نمی تواند او را نجات دهد،چون

خود او هم کم وبیش دچارچنین اوضاعی است.

دیگر خسته شده ، سرش را روی انبوه نامه های امضاء نشده  می گذارد. دارد به

این که مقصر این وقایع کیست،می اندیشد و باز با یادآوری نصیحت و کلام رک و 

پوست کنده بهترین دوستش،خود را مقصر می بیند،که گفته بود: تو آموزش واقعی

مدیریت ندیده ای وانتقادپذیر نیستی ویک مشاور صادق هم نداری!....

نتیجه:

امروز بحران مدیریت در لایه های مختلف جامعه،بازتاب بیرونی خود ونابسامانی های

اداره کشور را،نشان می دهد وفرقی هم نمی کند،در رده عالی یا میانی یا پایین دستی

مدیریت،و دستگاه های مختلف از وزارت خانه ها و مراکز آموزشی واقتصادی و فرهنگی

وانتظامی ودینی... ما باشد،یا ارتباط آنها با هم.

هرگاه یک نابسامانی، در جامعه ما اصلاح و مرتفع شود، نشان ازبهبود مدیریت و

استفاده بهینه از منابع را دارد. شاید اگر بخواهیم که خلاصه تر و صریح تر صحبت کنیم

کلام آیت الله جوادی آملی کافی است که: " ظاهر یک جامعه ، باطن مسئولین آن است"

          م.ر.ندیم پور    آرشیو1389                        h30